سرگذشت عشق یک بچه عاشق...
تقدیم به آنکه آفتاب مهرش در آستان دلم هرگز غروب نخواهد کرد..
مرا ياري ده که با درد بي کسي بسازم

بعد یه روز یه نفرو دیدم

اون این شکلی بود

ما اوقات خوبی با هم داشتیم

من یه کادو مثل این بهش دادم

وقتی اون کادومو قبول کرد من اینجوری شدم

ما تقریبا همه شبها با هم گفت و گو میکردیم

وقتی همکارام من و اونو توی اداره دیدن اینجوری نگاه میکردن

و منم اینجوری بهشون جواب میدادم

اما روز ولنتاین اون یه گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه

و من اینجوری بودم

بعدش اینجوری شدم

احساس من اینجوری بود

بعد اینجوری شدم

بله….آخرش به این حال و روز افتادم

پدر عاشقی بسوزه

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: برچسب:,
ارسال توسط یاس
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 262
بازدید دیروز : 192
بازدید هفته : 454
بازدید ماه : 730
بازدید کل : 74099
تعداد مطالب : 310
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1